کد مطلب:149851 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:184

ستایشهای معاویه از حسین
معاویة بن ابی سفیان از اعدای سخت كوش خاندان پیامبر بود. در عین حال، قضاوت و سخن او را بنگریم:

الف: وقتی نامه ای از حسین، علیه السلام، به او رسید، كه او را بر ارتكاب جرایم و جنایاتش سرزنش و ملامت فرموده بود، او با اطرافیان خود در


این موضوع، مشورت كرد. آنان او را به نوشتن نامه ای توهین آمیز به امام، علیه السلام، تحریك و ترغیب نمودند. معاویه به آنها گفت: و ما عسیت ان اعیب حسینا والله ما اری للعیب فیه موضعا؛ من درباره ی حسین چه بگویم، من راهی ندارم كه عیبی را در حسین بجویم، به خدا سوگند در او موضع عیبی نمی بینم. [1]

مطلب، زمانی بسیار با اهمیت می شود كه سابقه ی معاویه را بنگریم كه هیچكس از شر او در امان نبود، و وجوه و رجال مردم را با تهمت و افترا می گرفت، و از بین می برد، و از طرفی به وسیله عواملی كه داشت به اسرار و حقایای امور امام حسین آگاهی داشت، ولی درباره ی امام حسین، آن هم به هنگامی كه نامه ای تند و شدید اللحن از آن حضرت دریافت كرده می گوید: والله كه من در حسین جای عیبی و نقطه ی تاریكی نمی بینم!!

ب: در نقلی آمده كه وقتی معاویه به مناسبتی در مقام توصیف حلقه ی علم و تدریس حضرت سیدالشهداء، علیه السلام، برآمده و می گفت:

اذا دخلت مسجد رسول الله فرأیت حلقة فیها قوم كان علی رؤوسهم الطیر قتلك حلقة ابی عبدالله مؤتزرا الی انصاف ساقیه؛ [2] .

زمانی كه وارد مسجد رسول خدا - در مدینه - شدی، حلقه ای


را دیدی كه مردمی در آن گرد آمده، آنچنان نشسته و گوش فرا می دهند، كه گویا مرغی بر سر آنان نشسته، پس آن حلقه، همان حلقه ی ابی عبدالله، علیه السلام، است، در حالی كه او خود جامه ای را تا نصفهای ساق پایش پوشیده است.

معاویه در این عبارت از محضر افاضه و مجلس نورانی درس امام حسین سخن می گوید؛ او حلقه درس و افاضه حسین، علیه السلام، را این گونه توصیف می كند كه علاقمندان، در آن حلقه جمع شده و در نهایت سكوت و خاموشی، چشم به امام حسین دوخته، سراپاگوش و با همه ی وجود آماده شنیدن سخنان آن حضرت بودند. سكوت و آرامش آنان چنان بود كه گویا پرنده ای روی سرشان نشسته كه كمترین تكانی نمی خورد. و یكسره متوجه یك نقطه می باشند و خود آن بزرگوار، جامه ای پوشیده كه تا نصف ساق پای اوست - یعنی؛ لباس بلند متكبرانه و اشرافی در بر ندارد -.


[1] صافي گلپايگاني، لطف الله، پرتوي از عظمت حسين، عليه السلام، ص 162.

[2] ابوعلم، توفيق؛ اهل البيت، ص 436.